آداب امر به معروف و نهى از منكر
از ميان فرايض اسلامى، تنها فريضهاى كه مشروط به تأثير است، همين امر به معروف و نهى از منكر است. از ما خواستهاند تا بىتوجه به تأثير، نماز بخوانيم يا روزه بگيريم. ليكن در مورد امر به معروف، مؤثر واقع شدن آن، يكى از شرايط وجوبش بهشمار است. (123) همه شرايط و مراتب و آدابى كه براى اجراى اين فريضه در نظر گرفتهاند، چيزى نيست جز كوشش براى مؤثرتر شدن آن. لذا هرگز در اين مورد نمىتوان به شعار «بر رسولان بلاغ باشد و بس» بسنده كرد. بنا بر اين آنكه در پى امر به معروف و نهى از منكر است، بايد طبيبوار و مشفقانه درد بيمار خود را بشناسد و داروى مناسب آن را تجويز نمايد و در اين راه آدابى را بهكار بندد كه او را موفق سازد. اما «مقصود از آداب، آن چيزهايى است كه رعايت آنها در حصول غرض و گرفتن نتيجه مؤثر است. (124) » برخى از اين آداب، اختصاص به امر به معروف ندارد و شامل بيشتر عرصههاى زندگى نيز مىشود و پارهاى از آنها در پارهاى از كتابها تحت عنوان شرايط امر به معروف و نهى از منكر ذكر شده و يا از مشتقات آنها بهشمار آمده است. تأمل در اين آداب، ما را متوجه حقيقتى ناخوشايند مىكند: بسيارى از امر به معروفهاى ما، در حقيقت امر به منكر و زير پا گذاشتن حقوق مسلم ديگران و تجاوز به حريم زندگى آنان است كه شارع به هيچ روى بدان خشنود نيست.
امام علىعليه السلام، در كنار تأكيدات بسيار بر اصل اين فريضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، ديگران را از كجفهمى و برداشت ناصواب برحذر دارد و شيوه درست آن را به مؤمنان بياموزد. در اينجا پارهاى از آداب اين فريضه را از منظر امامعليه السلام نقل مىكنيم. مهمترين اين آداب عبارتند از:
1.پرهيز از تجسس؛ 2.پرهيز از پردهدرى؛ 3.پرهيز از دشنام؛ 4.رفاقت؛ 5.صبورى.
.1 پرهيز از تجسس
امر به معروف و نهى از منكر، ناظر به حقوق اجتماعى مسلمانان است و تنها در اين حوزه كاربرد دارد. از اينرو كشاندن آن به حريم خصوصى مردم جز مسخ اين فريضه و مشكلسازى نتيجهاى ندارد. اساسا تا ترك معروف يا ارتكاب منكرى آشكار نباشد، كسى را حق پىجويى و تجسس براى احراز آن نيست. اگر كسى در نهان گناهى مرتكب مىشود و يا واجبى را فرومىگذارد، تنها به خودش زيان مىزند، نه ديگرى.
اين مسئله، از مسلمات اسلام است كه هر كس حريم خصوصى خود را دارد و كسى را حق تجسس در آن نيست. داستان خليفه دوم و بالا رفتن از خانه ديگران براى كشف منكر و عكسالعمل آن مسلمان، معروف است. هنگامى كه عمر مچ آن شخص مرتكب منكر را گرفت، آن مرد مدعى شد كه اگر من مرتكب يك منكر شده باشم، تو را سه منكر است كه يكى از آنها، تجسس است كه به تصريح قرآن كريم (سوره حجرات، آيه 12) حرام است. خليفه نيز خطاى خود را پذيرفت و از او درگذشت . اين ماجرا را غزالى در احياءالعلوم (125) و كيمياى سعادت (126) به تفصيل نقل مىكند. از نظر امام علىعليه السلام اساسا اگر گناهى در نهان صورت گيرد و يا واجبى ترك شود، تنها عامل و تارك زيان مىبيند و از رحمت خدا محروم مىگردد، و ديگران از اين كار زيانى نمىبينند. فلسفه امر و نهى نيز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امامعليه السلام از رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكند كه ايشان فرمود : «هرگاه بندهاى در نهان گناهى را مرتكب شود، جز او زيانى نمىبيند و هرگاه آشكارا آن را مرتكب شود و بر او خرده نگيرند، عموم مردم از آن زيان مىبينند. (127) » از نظر امام كيفر و مجازات الهى هنگامى دامنگير جمع مىگردد كه گناه فردى آشكارا صورت گيرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتكب كار زشتى شوند و عامه از آن باخبر نشوند، كيفر نمىدهد. (128) » بدينترتيب قلمرو كاربرد امر به معروف و نهى از منكر، اعمال آشكار و جايى است كه ترك معروف يا ارتكاب منكر، آشكار و عيان باشد.
فقها در اين زمينه چندان دقتنظر و احتياط به خرج مىدهند كه نه تنها گناه نهانى را مشمول امر به معروف و نهى از منكر نمىدانند، بلكه معتقدند اگر ترك واجب يا ارتكاب منكر نيز آشكار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست. براى مثال امام خمينى، در اين باب مىگويد: «اگر فاعل [منكر] جاهل به موضوع باشد، انكار او و رفع جهلش واجب نيست؛ مانند آنكه نماز را از سر غفلت يا فراموشى نخواند و يا بر اثر جهل به موضوع، مسكرى نوشيد. (129) » البته اين مسئله ناظر به موارد عمومى يا جزئى است، اما جايى كه مسئله حياتى باشد، ديگر نمىتوان سكوت كرد: «البته اگر آن مسئله بهگونهاى باشد كه خداوند متعال به هيچ روى ارتكاب و يا تركش را نمىپسندد، مانند قتل نفس محترمه، اقامه آن [فريضه] و امر و نهى در اين مورد واجب است. (130) » بنا بر اين در امر و نهى هم بايد ترك واجب يا ارتكاب منكر، آشكار باشد و هم فاعل و تارك دچار فراموشى يا غفلت و يا جهل به موضوع نشده نباشد وگرنه جايى براى اجراى اين فريضه نيست. از اينرو، بايد اين تلقى نادرست را كه امر به معروف و نهى از منكر، گونهاى فضولى در كار ديگران و تجسس و دخالت در امور شخصى افراد است، كنار گذاشت و براى رفع اين پندار ناروا كوشيد. امر به معروف و نهى از منكر هيچ نسبتى با تجسس و فضولى در كار ديگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتى برقرار كرد، نسبت تضاد است.
در اينجا تنها يك استثنا وجود دارد و آنهم بازرسى، بررسى و مراقبت از كردار و اعمال سازمانها و مؤسسات است. از آنجا كه فلسفه وجودى سازمانهاى دولتى و مؤسسات عمومى، تأمين مصالح عامه است، بايد ديد كه آيا در اين مسير گام برمىدارند و آيا براى تحقق اين هدف مىكوشند يا خير. اساسا نظارت بر سازمانها غير از تجسس است؛ زيرا تجسس به معناى كنجكاوى در امور شخصى افراد و دخالت در حريم خصوصى آنان است؛ حال آنكه در سازمانها و مؤسسات، چيزى به نام حريم خصوصى وجود ندارد. اين نهادها با امكانات و بودجه مردم و براى خدمت به آنها پديد آمدهاند و همواره بايد در اين مسير نيز حركت كنند. اين اصل در مورد مديران و گرداندگان مؤسسات عمومى نيز صادق است. چرا كه آنان با در اختيار گرفتن بودجه و امكانات مردمى، متعهد شدهاند در جهت تأمين مصالح جامعه حركت كنند. بنا بر اين بايد احراز شود كه تا چه حد به تعهد خويش پايبندند. البته اين مسئله باز به معناى دخالت در امور شخصى مديران و تجاوز به حريم خصوصى آنان نيست، بلكه مقصود آن است كه همواره بايد حوزه مديريتى و اختيارات چنين كسانى زيرنظر باشد و كنترل گردد. با همين رويكرد است كه امام علىعليه السلام از مالكاشتر مىخواهد كارهاى زيردستان و كارگزاران خود را زيرنظر داشته باشد و از طريق فرستادن منهيان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالى آنان گردد. در اين مورد ايشان پس از آنكه دستور مىدهد تا كارگزاران براساس توان و شايستگى انتخاب شوند، مىفرمايد: «بر كارهاى آنان مراقبت دار و جاسوسى راستگو و وفاپيشه بر ايشان بگمار كه مراقبت نهانى (131) تو در كارهايشان، واداركننده آنها است به رعايت امانت و مهربانى است بر رعيت. (132) »
.2 پرهيز از پردهدرى
انسان، طبيعتا به خطاكارى گرايش دارد، وگرنه ديگر نيازى به امر و نهى نبود. از آنجا كه غرايز در او بالفعل و تربيتپذيرى بالقوه است، (133) اگر به خود واگذاشته شود، به كجروى خواهد افتاد. در اين مرتبه نفس بسيار نيرومند و حاكم و آمر است و همان است كه حضرت يوسف از آن چنين ياد مىكند: «نفس خود را تبرئه نمىكنم كه نفس به بدى فرمان مىدهد، مگر آن كه پروردگارم رحم كند. (134) » بدينترتيب، حتى در آرمانىترين جوامع و با بودن بهترين الگوها، نمىتوان تضمين كرد كه هيچ خطايى رخ ندهد. از اينرو، گفتهاند: «انسان جايزالخطا ـ و حتى گاه واجبالخطا ـ است.» توجه به اين حقيقت، هشدارى است در باب شناخت بيشتر ماهيت انسان و بهكار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهى از منكر.
افزون بر اين، نه تنها ارتكاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دينى منكر است، گزارش و نقل و نشر آن نيز نوعى منكر بهشمار مىرود. از اينرو اگر كسى مرتكب گناهى شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خوددارى كند. رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم پس از آنكه مسلمانى را كه زنا كرده و آنگاه خود به آن اعتراف كرده بود، حد زد، فرمود : «هر كس بدين ناپاكىها آلوده شد، سزاوار است كه خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار مكند. (135) » امام علىعليه السلام نيز پس از آنكه مسلمانى به گناه مستوجب حدى اعتراف كرد، خشمگين شد و فرمود: «چهقدر زشت است كه يكى از شما مرتكب اينگونه فحشاها مىشود و سپس در برابر همگان خود را رسوا مىكند! چرا در خانهاش توبه نكرد؟ به خدا سوگند، توبهاش ميان خود و خدا برتر از اجراى حد بر او بهوسيله من است. (136) » بنابراين نه تنها مرتكب گناه حق ابراز آن را ندارد، بلكه ديگران نيز حق ندارند كه گناه پنهان كسى را آشكار و عيان سازند و آن را منتشر كنند. قرآن كريم نيز، در اين باب تهديد سنگينى كرده است. (137) رعايت ظواهر و پايبندى به اصول اخلاق اجتماعى، مسئلهاى است و اخلاقى زيستن در نهان و داشتن خشيت الهى، مسئله ديگرى است. امر به معروف و نهى از منكر در پى تأمين مسئله نخست است. بر اين اساس، هرگونه پردهدرى و افشاگرى درباره گناهان نهان، خود نوعى منكر است و مستوجب مجازات.
نوشتهاند: روزى خليفه دوم بر منبر خود با صحابه رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم مشورت كرد و پرسيد: «چه گوييد، اگر امام به چشم خويش منكرى بيند، روا بود كه حد زند؟» گروهى گفتند: «روا بود. (138) » اينان فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گويى كه هدف اصلى مجازات، تنبيه مجرم است . حال آنكه واضع قانون، كه عليم و حكيم است، اهداف ديگرى را نيز براى آن در نظر گرفته است كه مهمترين آن حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام علىعليه السلام كه در آنجا حضور داشت، اين پاسخ را نپسنديد و اعلام داشت: خداوند متعال خود، شرط اجراى اينگونه حدود را گواهى دو شاهد عادل قرار داده است و امام را كه يكتن است نرسد به استناد گواهى خود حدى اجرا كند.« اين كارى است كه خداى ـ عزوجل ـ در دو عدل بسته است، به يك تن كفايت نيفتد. و روا نداشت كه امام به علم خويش در اين، كار كند و واجب داشت فرو پوشيدن. (139) » از نظر امام، حفظ سلامت آشكار جامعه، مهمتر از اجراى حدود خاص است كه مستلزم رسواسازى و افشاگرى است. از اينرو طى سخنان كوبندهاى از ياران خود مىخواهد دست از پردهدرى بردارند و خود را برتر از گناهكاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند كه بسا گناه ديگران آمرزيده شود، اما از آنان، نه. امام در اين باب چنين توصيه مىكند: بر كسانى كه گناه ندارند و از سلامت دين برخوردارند، سزا است كه بر گناهكاران و نافرمانان رحمت آرند و شكر اين نعمت بگزارند؛ چندانكه اين شكرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عيب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عيبجويى كه برادر را نكوهش كند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش كند. آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه بر او بخشيد و گناهان پوشيد ـ بزرگتر از گناهى كه او را بدان مذمت كند ـ و چگونه او را مذمت كند كه خود چنان گناهى كرده است ـ ليكن پوشيده و در پرده است ـ و اگر چنان گناهى نداشته گناهان ديگرى داشته كه از آن گناه بزرگتر است؛ و به خدا سوگند، اگر گناهى كه كرده بزرگ نيست و گناهى است خرد، جرأت او را بر زشتى مردمان گفتن، گناهى بزرگتر بايد شمرد.
اى بنده خدا در گفتن عيب كسى كه گناهى كرده است، شتاب مكن! چه، اميد مىرود كه آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خويش ايمن مباش! چه، بود كه تو را بر آن عذاب كنند. پس اگر از شما كسى عيب ديگرى را دانست، بر زبان نراند، به خاطر عيبى كه در خود مىداند . و شكر بر كنار ماندن از گناه او را بازدارد از آنكه ديگرى را كه به گناه گرفتار است، بيازارد. (140) امام بر اين مسئله چنان تأكيد دارد كه در عهدنامهاش به مالك اشتر، او را از كسانى كه گناه نهان افراد را آشكار مىسازند، برحذر مىدارد و توصيه مىكند كه گناه مردمان را بپوشاند و «از رعيت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش كه عيب مردم را بيشتر جويد، كه همه مردم را عيبها است و والى از هر كس سزاوارتر به پوشيدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشكار گردانى و بايد آن را كه برايت پيدا است بپوشانى و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان كه توانى زشتى را بپوشان تا آن را كه دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند. (141) » بدينترتيب، امام علىعليه السلام واقعگرايانه جامعه را مىبيند و مىداند كه همه مسلمانان قديس نيستند و يوسفوار بهپاكى زندگى نمىكنند. اما اين دليل نمىشود كه هر گناه نهانى را آشكار كنيم و كوس رسوايى هر مسلمانى را بر سر هر كوى و برزن بزنيم. كسى كه در پى عيبجويى اين و آن است، همچون بيكارهاى است كه بر گندابى مىنشيند و آن را با چوبى به هم مىزند تا هر لحظه بوى ناخوش آن، رهگذران را بيازارد. اين منطق امر به معروف نيست، مسلمان راستين آن است كه خاكى بر آن گنداب بريزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آنكه عفونتش را به هر سو بپراكند. گوهر سخن امام همين است. هيچ توجيه اخلاقى براى رسوا كردن ديگران به سبب گناهان نهانشان نيست. بدين روى نه تنها به نام امر به معروف نمىتوان پردهدرى كرد، بلكه يكى از معروفها ستر عيوب و پردهپوشى تا حد ممكن است؛ يعنى همان كارى كه امام علىعليه السلام با مجرمانى مىكرد كه خود براى اعتراف كردن مىآمدند. ايشان با تجاهل و دفعالوقت و تعويق اجراى حد، مىكوشيد پرده بر گناهان آنان بيفكند و مرتكبان منكر را بيمارانى مىدانست كه نيازمند ترحمند، نه دشمنانى سزاوار لگدكوبى . در تحليل نهايى، كسانى كه در پى عيبجويى و عيبيابى اين و آنند، يا خود عيبناكند و يا در سر سويداى خود آرزوى آن را دارند. آنكه در پى افشاى گناهان ديگرى است، يا خود در حسرت ارتكاب گناه مىسوزد و يا آنكه مىخواهد با اين كار قبح عمل از بين برود و زمينه گناهكارى او نيز فراهم شود. امام علىعليه السلام اين نكته ظريف روانى را چنين گزارش كردهاند: «عيبناكان، دوستدار پخش معايب مردمند، تا عذرى براى عيبناكى خود فراهم آرند. (142) »
.3 پرهيز از دشنام
امر به معروف و نهى از منكر، فريضه و واجب است. اما براى اجراى آن نبايد پا از حدود شرع بيرون گذاشت. اين واجب از آنهايى است كه نمىتوان براى اجراى آن واجبهاى ديگر را فروگذاشت و به محرماتى ديگر مرتكب شد. يكى از محرمات رايج در اجراى اين فريضه، بدزبانى و دشنامگويى است، كه آمر و ناهى مىپندارد چون حق با او است، مىتواند از هر زبانى و واژگانى استفاده كند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسى و هارونعليهما السلام (143) بايد در اين زمينه راهنماى هر مسلمانى باشد. قرآن كريم حتى دشنام دادن به مشركان را درست نمىشمارد (144) و مؤمنان را كسانى مىداند كه از هرگونه لغوى دورى مىگزينند (145) و حتى به جاهلان پاسخى در خور و مسالمتآميز مىدهند. (146) هدف از امر و نهى، نفوذ در دلها و برانگيختن مردمان در جهت پديد آوردن معروف و از ميان برداشتن منكر است؛ حال آنكه دشنامگويى مانع از نفوذ و سد راه همدلى است. اگر هم كمترين امكان تأثيرى در ميان باشد، دشنام دادن و بدگويى، آنرا از ميان مىبرد. از اينرو در منظومه فكرى امام علىعليه السلام جايى براى دشنام دادن وجود ندارد و ايشان روا نمىدارد كه مسلمانى دهان خود را بدان بيالايد. حضرت چون در جنگ صفين ديد كه يارانش به لشكريان معاويه دشنام مىدهند، آنان را از اين كار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشيد؛ ليك اگر كردههاى آنان را بازگوييد و حالشان را فراياد آريد، به صواب نزديكتر بود و در عذرخواهى رساتر. (147)
.4 رفاقت
عصاره آداب امر به معروف و نهى از منكر در لسان معصومان، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملايمت، نرمى، مدارا و رفاقت با تارك معروف و مرتكب منكر است. نه اينكه با او دوستى و رفاقت به معناى امروزين داشته باشيم، بلكه در برخوردهايمان راه نرمى و مدارا را پيش بگيريم و دوستانه و مشفقانه بكوشيم خطاكار را از راه كج بازآوريم. هنگامى امر و نهى ما مؤثر مىافتد كه راه همدلى را برگزينيم و تارك معروف را همچون بيمارى بدانيم كه نيازمند كمك ما است. خداوند متعال به پيامبرشصلى الله عليه وآله وسلم مىآموزد تا از منكر بيزار باشد، بىآنكه از عاملان آن بيزارى جويد و به او مىفرمايد: «پس اگر تو را نافرمانى كردند، بگو: من از آنچه مىكنيد بيزارم. (148) » در نتيجه حضرت رسول از كردار نادرست آنان بيزارى مىجويد، نه از خود آنان. همچنان كه طبيب از بيمار متنفر نيست و بر آن است تا او را درمان كند و از چنگال بيمارى برهاند . كسانى كه در صدر اسلام مىزيستند و از نزديك با تعاليم وحيانى و نبوى آشنا بودند، اين نكته را نيك دريافته بودند. لذا اگر كسى از آنان مرتكب گناهى مىشد و براى حد خوردن خود را معرفى مىكرد، به رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم يا امام علىعليه السلام عرض مىكرد: طهرنى؛ «پاكم ساز». آنان به نيكى مىدانستند كه هدف از حد زدن، نه كيفر دادن گناهكار، كه پاك ساختن او از گناه است.
آنكه در پى امر و نهى است، نيز بايد چنين نگاهى به امر و نهى خود داشته باشد. امام علىعليه السلام از رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكند كه فرمود نبايد امر به معروف و نهى از منكر كند، جز آن كه اين سه صفت در او باشد: «در آنچه بدان امر مىكند، رفيق و در آنچه از آن نهى مىكند رفيق باشد... (149) ». تعبير كليدى رفق در گفتار معصومان فراوان وارد شده است. براى مثال امام صادق، پس از نقل ماجرايى عبرتآموز مىفرمايد: «امامت ما با رفق و دوستى و معاشرت خوب و پرهيزگارى است. (150) » خطبه 140 نهجالبلاغه كه پيشتر ذكر شد، بر اين اصل پا مىفشارد كه آنان كه خود را پاك مىدانند، چندان غره نشوند و به سپاس اين نعمت به بدكاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند . همچنين امام از مالك اشتر مىخواهد تا مهربانانه با بدكاران برخورد كند و آنچه را كه شايسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن كوتاه، اساس امر به معروف و نهى از منكر، نفوذ و تأثير است و اين يك بدون رفق و مدارا و نرمى حاصل نمىشود.
.5 صبورى
مسائل اجتماعى، برآيند عوامل بسيارى است كه همگى در طول زمان شكل مىگيرند. اگر كسى پندارد كه با امر و نهى او همه چيز به سرعت درست مىشود، خود را فريفته و ماهيت جامعه و سازوكار آن و روحيات مردم را نشناخته است. از اينرو آن كه در پى تحقق اين فريضه است، بايد صبورانه و پيگيرانه به كار خود ادامه دهد و اگر نتيجه كارش نيز ظاهر نشد، نوميد نگردد؛ كه: «شكيبا، پيروزى را از كف ندهد، اگرچه روزگارانى بر او بگذرد. (151) » با همين نگاه است كه امام به فرزندش فرمان مىدهد تا امر به معروف و نهى از منكر كند و خود را به سختى عادت دهد و در اين كار صبورى پيشه كند. (152) اساس اثربخشى اين فريضه آن است كه از حالت اتفاقى و گاه به گاهى بيرون آيد و به شكلى مستمر و خستگىناپذير صورت گيرد، تا آنكه بهتدريج معروف در جايگاه درست خود قرار گيرد و منكر از سطح جامعه ناپديد شود.
اگر همچنان در سخنان امام و سيره عملى ايشان به كاوش ادامه دهيم، آداب بسيار ديگرى را خواهيم يافت، مانند اخلاص در عمل كه همهجا و بهويژه در اينجا كارساز و حياتى است . داستان مبارزه امامعليه السلام با آن پهلوان عرب، يعنى عمرو بن عبدود و اخلاص ايشان در آن جنگ، زبانزد بسيارى از بزرگان است. (153)
http://www.imamalinet.net